۱۳۹۱ آبان ۳, چهارشنبه

روزی روزگاری اتوبوس های شرکت واحد...!

چند روز پیش بعد چهار سال تن پروری و راحت طلبی بالاجبار! سوار اتوبوس شدم! گذشته از این که اتوبوس سواری یادم رفته بود و با هر تکان اتوبوس روی جمعیت ولو می شدم، مدتها هم بود که یک حرکت کوچیک رو فراموشش کرده بودم!

نشسته به ایستاده: خانوم کیفتون رو بدین نگه دارم!

یادآوریش یه ریزه لذت داشت!